بدست

بی‌توجهی مدنی

دو نفر در پیاده‌رو یک شهر از کنار یکدیگر می‌گذرند. هر دو نگاه مختصری ردوبدل کرده، خیلی سریع چهره و سبک لباس پوشیدن دیگری را برانداز می‌کنند. هنگامی‌که نزدیک‌تر می‌شوند و درست از کنار یکدیگر می‌گذرند، هر یک به سویی می‌نگرد تا نگاهش با نگاه دیگری تلاقی نکند. آنچه در این‌جا می‌گذرد میلیون‌ها بار در روز در شهرهای کوچک و بزرگ جهان رخ می‌دهد.

هنگامی‌که رهگذران سریعاً نگاهی به یکدیگر می‌اندازند، و آن‌گاه وقتی خیلی نزدیک می‌شوند، دوباره به سویی دیگرد می‌نگرند، آن چیزی را به نمایش می‌گذارند  که اروینگ گافمن، بی‌توجهی مدنی می‌نامد و ما در اغلب موقعیت‌ها چنین انتظاری از یکدیگر داریم…. مردم به وسیله‌ی آن به یکدیگر می‌فهمانند که دلیلی ندارد به مقاصد دیگران بدگمان باشند، نسبت به آن‌ها دشمنی داشته یا به هر طریق دیگری مخصوصاً از آن‌ها احتراز کنند.

آنتونی گیدنز / جامعه‌شناسی

بدست

منفعت

…در جایی که منفعت تنها نیروی حاکم است، هر فرد خود را در ستیز دائمی با هر فرد دیگر می‌بیند. زیرا هیچ نیرویی پیدا نمی‌شود که خواهش‌های نفس آدمها را فرو نشاند و هیچ آتش بسی در این خصومت ابدی به درازا نمی‌کشد. هیچ چیز به اندازه منفعت، ثابت و پایدار نیست. امروز، منفعت مرا با شما متحد می‌سازد؛ فردا مرا به دشمن شما تبدیل می‌کند.

امیل دورکهایم – فلسفه برای آدمیزاد / مارتین کوهن 

بدست

جنس ضعیف

وقتی زن پی شوهر می‌گرده مجبوره خودش رو زیبا و جذاب نشون بده و با نگاه‌های معنی دار و حرفای بی سر وته قاپ مرد رو بدزده! این نه افتخاری داره، نه هیچ نشونی از صداقت توش هست! یکی از دوستای انگلیسی من برام تعریف کرده که زن‌های اروپایی چه جوری شوهر پیدا می‌کنن…به نظر من کار خسته کننده و احمقانه ییه!
زن‌ها واسه این که به دل مردا بشینن مجبور می‌شن خودشون رو بهتر از اون چیزی که هستن نشون بدن و وقتی نظر طرف رو جلب می‌کنن به همین روش کلاه بردارانه ادامه می‌دن تا به چنگش بیارن و بعد از تحمل این همه دردسر ازدواج می‌کنن…
ولی بعد از ازدواج دیگه دل و دماغ نقش بازی کردن رو ندارن و این جاس که گند کار در میاد و ازدواج به طلاق ختم می‌شه…واقعا همین جوریه که من شنیدم؟

جنس ضعیف (گزارشی از وضعیت زنان جهان) / اوریانا فالاچی

بدست

بازگشت ابدی

روی کره زمین (روی سیاره شماره یک، روی سیاره‌ای که فاقد تجربه بازگشت ابدی است) فقط تصور مبهمی از انسان روی سیارات دیگر به ذهن ما خطور می‌کند. آیا این انسان فرزانه‌تر و خردمندتر است؟ کمال و پختگی در دسترس اوست؟ آیا به مدد تجربه‌‌ی بازگشت ابدی، به آن دست می‌یابد؟

تنها در چشم‌انداز این فرض و خیال است که مفاهیم بدبینی و خوش‌بینی معنا و مفهوم پیدا می‌کند. خوش‌بین تصور می‌کند تاریخ بشری روی سیاره شماره پنج، کمتر شاهد خون‌ریزی و شقاوت خواهد بود و اما بدبین فاقد چنین خوش‌بینی است.

بار هستی / میلان کوندرا

بدست

یک کتاب ممنوع

فرهنگ در جمع کثیر فرآورده‌ها، در توده‌ای از علامت‌ها و در سرسام کمیت ظاهر می‌شود. باور کن، تنها یک کتاب ممنوع در کشورت، بیشتر از میلیاردهـا کلمه که دانشگاه‌های ما بیرون می‌ریزند، معنا و مفهوم دارد.

بار هستی / میلان کوندرا

بدست

نظم طبیعت

انسان به عنوان مدیر و مبین طبیعت آن اندازه از نظم طبیعت می‌تواند آگاه شود که مشاهدات او به وی اجازه می‌دهد، ولی بیشتر از آن نه می‌داند و نه شایسته دانستن است.

جامعه‌شناسی نخبه‌کشی / علی رضاقلی

بدست

حماقت

بزرگترین نیروی فکری بشر حماقت است؛ باید در مقابل آن سر تعظیم فرود آورد و به آن احترام گذاشت چون همه جور معجزه‌ای از آن ساخته است.

خداحافظ گری کوپر / رومن گری

بدست

زمان

باید صبر کرد، باید زمان بگذرد، زمان است که بر ما حکومت می‌کند، زمان است که در آن سر میز حریف قمار ماست و همه برگ‌های برنده را در دست دارد،‌ ما باید برگ‌های برنده‌ی زندگی را، زندگی خودمان را، حدس بزنیم.

کوری / ژوزه ساراماگو

بدست

نخوت ذاتی

چگونه ممکن است که آدم‌ها هنگام بحث فقط در پی پیروزی باشند و به حقیقت اعتنا نکنند؟ شوپنهاور می‌گوید: «به سادگی»؛ این «دنائت فطری بشری است.» این امر نتیجه‌ی «نخوت ذاتی» و این واقعیت است که مردم پیش از سخن گفتن، فکر نمی‌کنند بلکه پرحرف و فریبکارند – آنها به سرعت موضعی اختیار می‌کنند، و از آن پس، فارغ از درستی یا نادرستی آن موضع، صرفا به خاطر غرور و خودرأیی به آن می‌چسبند. نخوت همیشه بر حقیقت غلبه می‌کند.

هنر همیشه بر حق بودن / آرتور شوپنهاور

بدست

میرا

میرا لخت شد. پیراهنش را٬ شلوار کوتاهش را و جوراب هایش را درآورد. شلاقش زده بودند. جای ضربه‌ها روی بدنش پیدا بود. خواستم در این باره حرفی بزنم ولی دیدم لبخند می‌زند و فهمیدم که دیگر حرفی نمانده است و همه چیز به خوبی جریان دارد. من هم لبخند زدم و او دید که یک دندان ندارم. . با قدم‌های بلند به طرف وان آمد و در کنارم دراز کشید. سنگین بود و خیس. سرم را زیر آب برد و مرا بوسید. آب٬ دهان هردومان را پر کرده بود. موهای سیاهش در اطراف مان شناور بود. از لثه ام هنوز خون می‌آمد و آب سرخ رنگ بدنش را پوشانده بود. دوباره بلند شد و خودش را آرام به رویم انداخت و دیگر تکان نخورد. در سطح آب فقط موهایش پیدا بود و دهان سیاه نیمه بازش.

میرا / کریستوفر فرانک

بدست

انتظار

آدم به دنیا آمده که بمیرد. که چی؟ ولگردی و انتظار، انتظار برای یک قطار، انتظار برای یک خدمتکار در هتلی در لاس‌وگاس در یک شب ماه آگوست. انتظار برای موشی که بزند زیر آواز. انتظار برای ماری که بال در بیاورد.

عامه‌پسند / چارلز بوکوفسکی

بدست

انجیل

شاید ما افسانه خواهیم شد. شاید هم نه. من می‌گویم نه ، ولی صبر کن. اگر انجیل‌ها را ننوشته بودند مسیح الان کجا بود؟

باشگاه مشت‌زنی / چاک پالانیک

بدست

گندکاری گذشتگان

هزاران سال است که بشر این زمینی را که در آن زندگی می‌کند به گه کشیده و نابود کرده ، حالا تاریخ از من انتظار دارد که گند کاری گذشتگان را پاک کنم.

باشگاه مشت‌زنی / چاک پالانیک