بدست

بازگشت ابدی

روی کره زمین (روی سیاره شماره یک، روی سیاره‌ای که فاقد تجربه بازگشت ابدی است) فقط تصور مبهمی از انسان روی سیارات دیگر به ذهن ما خطور می‌کند. آیا این انسان فرزانه‌تر و خردمندتر است؟ کمال و پختگی در دسترس اوست؟ آیا به مدد تجربه‌‌ی بازگشت ابدی، به آن دست می‌یابد؟

تنها در چشم‌انداز این فرض و خیال است که مفاهیم بدبینی و خوش‌بینی معنا و مفهوم پیدا می‌کند. خوش‌بین تصور می‌کند تاریخ بشری روی سیاره شماره پنج، کمتر شاهد خون‌ریزی و شقاوت خواهد بود و اما بدبین فاقد چنین خوش‌بینی است.

بار هستی / میلان کوندرا

بدست

یک کتاب ممنوع

فرهنگ در جمع کثیر فرآورده‌ها، در توده‌ای از علامت‌ها و در سرسام کمیت ظاهر می‌شود. باور کن، تنها یک کتاب ممنوع در کشورت، بیشتر از میلیاردهـا کلمه که دانشگاه‌های ما بیرون می‌ریزند، معنا و مفهوم دارد.

بار هستی / میلان کوندرا

بدست

نظم طبیعت

انسان به عنوان مدیر و مبین طبیعت آن اندازه از نظم طبیعت می‌تواند آگاه شود که مشاهدات او به وی اجازه می‌دهد، ولی بیشتر از آن نه می‌داند و نه شایسته دانستن است.

جامعه‌شناسی نخبه‌کشی / علی رضاقلی

بدست

حماقت

بزرگترین نیروی فکری بشر حماقت است؛ باید در مقابل آن سر تعظیم فرود آورد و به آن احترام گذاشت چون همه جور معجزه‌ای از آن ساخته است.

خداحافظ گری کوپر / رومن گری

بدست

زمان

باید صبر کرد، باید زمان بگذرد، زمان است که بر ما حکومت می‌کند، زمان است که در آن سر میز حریف قمار ماست و همه برگ‌های برنده را در دست دارد،‌ ما باید برگ‌های برنده‌ی زندگی را، زندگی خودمان را، حدس بزنیم.

کوری / ژوزه ساراماگو

بدست

نخوت ذاتی

چگونه ممکن است که آدم‌ها هنگام بحث فقط در پی پیروزی باشند و به حقیقت اعتنا نکنند؟ شوپنهاور می‌گوید: «به سادگی»؛ این «دنائت فطری بشری است.» این امر نتیجه‌ی «نخوت ذاتی» و این واقعیت است که مردم پیش از سخن گفتن، فکر نمی‌کنند بلکه پرحرف و فریبکارند – آنها به سرعت موضعی اختیار می‌کنند، و از آن پس، فارغ از درستی یا نادرستی آن موضع، صرفا به خاطر غرور و خودرأیی به آن می‌چسبند. نخوت همیشه بر حقیقت غلبه می‌کند.

هنر همیشه بر حق بودن / آرتور شوپنهاور

بدست

میرا

میرا لخت شد. پیراهنش را٬ شلوار کوتاهش را و جوراب هایش را درآورد. شلاقش زده بودند. جای ضربه‌ها روی بدنش پیدا بود. خواستم در این باره حرفی بزنم ولی دیدم لبخند می‌زند و فهمیدم که دیگر حرفی نمانده است و همه چیز به خوبی جریان دارد. من هم لبخند زدم و او دید که یک دندان ندارم. . با قدم‌های بلند به طرف وان آمد و در کنارم دراز کشید. سنگین بود و خیس. سرم را زیر آب برد و مرا بوسید. آب٬ دهان هردومان را پر کرده بود. موهای سیاهش در اطراف مان شناور بود. از لثه ام هنوز خون می‌آمد و آب سرخ رنگ بدنش را پوشانده بود. دوباره بلند شد و خودش را آرام به رویم انداخت و دیگر تکان نخورد. در سطح آب فقط موهایش پیدا بود و دهان سیاه نیمه بازش.

میرا / کریستوفر فرانک

بدست

انتظار

آدم به دنیا آمده که بمیرد. که چی؟ ولگردی و انتظار، انتظار برای یک قطار، انتظار برای یک خدمتکار در هتلی در لاس‌وگاس در یک شب ماه آگوست. انتظار برای موشی که بزند زیر آواز. انتظار برای ماری که بال در بیاورد.

عامه‌پسند / چارلز بوکوفسکی

بدست

انجیل

شاید ما افسانه خواهیم شد. شاید هم نه. من می‌گویم نه ، ولی صبر کن. اگر انجیل‌ها را ننوشته بودند مسیح الان کجا بود؟

باشگاه مشت‌زنی / چاک پالانیک

بدست

گندکاری گذشتگان

هزاران سال است که بشر این زمینی را که در آن زندگی می‌کند به گه کشیده و نابود کرده ، حالا تاریخ از من انتظار دارد که گند کاری گذشتگان را پاک کنم.

باشگاه مشت‌زنی / چاک پالانیک

بدست

شرف

شرف قیمت ندارد، و وقتی آدم شروع کرد به دادن امتیازات کوچک، سر آخر زندگیش بی‌معنا می‌شود.

کوری / ژوزه ساراماگو

بدست

ابتذال

مارکسیسم هر چه بود یک خاصیت داشت. ثابت کرد که ما محکومیم که هیچ غلطی نکنیم. این همان چیزی است که اسمش را گذاشتند ابتذال.

خداحافظ گری کوپر / رومن گری

بدست

زن‌ها و مردها

زن‌ها چه می‌خواهند: یک عالمه آدم که باهاشان حرف بزنند. می‌خواهند از چی حرف بزنند؟ می‌خواهند از همه چیز حرف بزنند.

مرد‌ها چه می‌خواهند: آن‌ها می‌خواهند کلی دوست و رفیق داشته باشند و دل‌شان می‌خواهد دیگران این‌قدر از دست‌شان کفری نشوند.

مرد بی‌وطن / کورت ونه‌گات